دانلود فیلم لاک قرمز
دخترک تازه به انگشتانش لاک زده بود که روزگار صورتش را نقاشی کرد.
مسعود کرامتی (زاده ۹ مرداد ۱۳۳۵ در تهران) تهیهکننده، کارگردان و بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر است.
او متولد ۹ مرداد ۱۳۳۵ در محله حشمتیه تهران، فارغالتحصیل هنرهای نمایشی از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران است. یک سال قبل از انقلاب وارد دانشکده هنرهای زیبا شد و به دلیل انقلاب فرهنگی چند سالی فعالیتهایش متوقف ماند و دوباره با شروع کلاسها به دانشگاه بازگشت و که همزمان با فعالیتهای تلویزیونی او بود. وی فعالیت هنری را سال ۱۳۵۵ پس از آشنائی با اردشیر کشاورزی با تکنیک تئاتر سایه و با اشعار مولوی آغاز کرد. پس از آن برای نخستین بار با عروسک گردانی در فیلم «شهر موشها» ساخته مرضیه برومند و محمدعلی طالبی و ایفای نقش در شب تاب، یک، دو، همه باهم وارد دنیای سینما شد.[۲] پس از آن وی با رسول ملاقلیپور آشنا میشود و دستیاری او در فیلم سینمایی «افق» را به عهده میگیرد که اولین تجربه او در زمینه سینمای حرفهای بود. کرامتی سال ۱۳۷۱ مؤسسه سینمایی «کارنامک» را تأسیس کرد. کرامتی داماد پری امیرحمزه و باجناغ امین تارخ است. اولین یا شاید به یادماندنیترین اثرش فیلم «پاتال و آرزوهای کوچک» است.
دخترک تازه به انگشتانش لاک زده بود که روزگار صورتش را نقاشی کرد.
لیلی کتابی را مییابد که داستانش دو قرن قبل در بالکان میگذرد و وقایع آن شباهتهای بسیاری به سرگذشت خانوادهاش دارد. او باور دارد که با رمزگشایی از این داستان، میتواند پرده از آن چه در گذشته بر مادر و خانوادهاش گذشت بردارد و ...
بخدا اگه یه بار دیگه بگین شام چی شد، غذا چیه، همین وسط خودم رو دار میزنم که غذاخوردن یادتون بره. بابا از گشنگی نمردین که؟؟
مردی توسط یک زن تبهکار کُشته میشود و دو غریبه را به جرم قتل بازداشت میکنند. یکی صحنه قتل را ندیده چون نابیناست، آن یکی هم فقط صحنه را دیده چون ناشنواست! آنها یک صبح تا غروب فرصت دارند که از این مهلکه جان سالم به در ببرند ...
فیلم داستان زندگی فرزین را روایت می کند که دچار اعتیاد به مواد مخدر است و خانواده اش را در طول داستان درگیر ماجراهایی می کند.
سیاوش نوجوان سیزده ساله ای است که با دیدن خوابی وارد یک ماجرا می شود. همان خواب را پدربزرگ او هم دیده است. پدربزرگ به زادگاهش می رود و سیاوش هم به دنبال او راهی روستا می شود. سیاوش در روستا متوجه می شود که پدربزرگ برای خداحافظی با اهالی روستا و موطن خود به آن روستا بازگشته است.
بهمن و احد تولیدی ورشکستهای در پلاسکو دارند و از دست طلبکاران و اهالی پلاسکو فراریاند. احد قصد دارد با لادن ازدواج کند، اما پدر لادن ناراضیست و لادن را کتک میزند. لادن به پیش احد میرود، احد او را در یکی از طبقات پلاسکو پنهان کرده و در را روی او قفل میکند. از طرفی فرنگیس همسر بهمن با او مشکل دارد. بهمن برای دلجویی به خانه میرود، با فرنگیس دعوا میکند و به همراه احد به جایی برای قمار میروند اما دست به یکی میکنند، ماشین یکی از قماربازها میدزدند و با پولها فرار میکنند. صبح احد و بهمن متوجه میشوند پلاسکو آتش گرفته و لادن در آن زندانی شده…